اینم از Book discussion مربوط به سریر شیشه ای
مشخصه قراره طولانی باشه برا همون تو ادامه مطلب میزارم.
همچنین خلاصه شو وقتی که خود سری رو گذاشتم قرار دادم برا همین کل این بخش قراره پر از اسپویل باشه. این دیسکاشن مربوط به سه جلد اول سری قراره باشه و جلد های 4 تا هفت رو بعدا میزارم خیلی طولانی میشه خستم من.
شما هم نظرتون رو در مورد این سه جلد اول میتونید بگید یا میتونید بگید در مورد این بوک دیسکاشن چه فکری می کنید.
Still the image hunted his Dreams throughout the night: a lovely girl gazing at the stars and the stars who gazed back.
خب دوستان اگر از فن هایی هستید که هیچ گونه ایرادی رو بر نویسنده مورد علاقتون رو قبول نمیکنید لطفا نخونید اینو چون واقعا بیشتر از یک یا دو تا ایراد داشت این سری.
I gave myself into that fire, threw myself into it and let myself burn.
یعنی جدا میگم با اینکه این سری متنش خوب بود و و بعضی جاهاش خیلی قشنگ و غیر قابل انتظار بودن ولی خیلیییی بهتر میتونست بشه و میتونست کوتاه ترش بکنه واقعا.
برای کسایی که نمی دونن این سری اول سه جلدی بود و تو یه سایت قرار داده می شد. نویسنده قبل از اینکه ماجرا رو عوض کنه تو سه جلد اول طوری تموم میکنه که سیلنا به دورین برسه و ما فردی به نام ایلین رو نداشتیم کلا فک کنم. این سری رو از داستان سیندرلا الهام گرفته بود و نوشته بود و سه جلد اول واقعاااااااااا خسته کنندنننننننن وایییییییییی
جلد سوم از وسطا به بعد که موضوع رو عوض میکنه جالب تر میشه. یعنی به راحتی میتونم بگم که اگه شخصیت های Manon و الید نبودن من نمی خوندم. اون بخشایی که از ایلین میذاشت برام واقعاااا طولانی بودددددد. خیلی ایلین همه چیز رو دراماتیک می کرد. دردش رو بعضی جاها می فهمیدم ولی خب که چی؟ زنده موندی همه استفاده ای که می تونی رو از اون ببر. چرا این همه ادا در میاری اخه.
She let her blood soak into the ground, willing it to carry the words of her oath to the other world wher nehemia was safe at last. from now on, there would be no oeaths but this, no other contract, no other obligation. Never forgive, never forge.
می بینید؟؟؟؟؟؟؟ این کتاب سه یا دو بود دیگه تو کتاب بعدی حدود هزار تا پیمان میبنده واقعاااا خیلییی حرص میداد بهمممم جیزز. خب خودش مرگشو برنامه ریزی کرده بود تا تو یخورده ادم شی نه که این همه تئاتر بازی کنی.
یک نمونه دیگر:
she walked away without another word. with each step she took back to her room, the flickering light inside of her guttered and went out.
بله. بعد این صحنه طوری افسرده و عصبانی میشه و خودشو به اون راه میزنه که نپرس و دلیل این اتفاق چی بود؟
اینکه استادش بهش گفت تو کی هستی که میای به کار من فوضولی میکنی.
ولی با اینکه از شخصیت اصلی بدم میومدم، چون دورین و مینون و الیده و کائول خوب بودن تونستم بخونم واقعا.
مثلا توی کتاب سوم تغییری که مینون داشت و راهی که طی کرد تا به اون فرد تبدیل بشه واقعا خوب بود. البته تو کتاب سه نه تو کتاب چهار اون تغییرات خیلی به چشم میاد ولی بازم. نحوه دیدشو به دنیارو دوست داشتم. طوری که از الیده محافظت می کرد. طوری که موند تا با ابراکساس بجنگه چون ابراکساس بهش کمک کرد.
بعله. شخصیت مورد علاقه من تو کل اون سری یه هیولای اژدها مانند بود که بسیار کیوت و بغل کردنی هست.
یا هم دوستی بین دورین و کائول.
من مردممممم توی جایی که دورین و کائول و ایدیون رو گیر انداخته بودن و دورین فهمید که ساشا جاسوسه. نه اینکه به خاطر مرگ ساشا ناراحت شده باشم نه اصلا. واکنش دورین خیلی ناراحتم کرد.
اونجا که کائول به شاه میگه فقط یک پادشاه واقعی تو این اتاق هست. همیشه یه پادشاه واقعی تو این اتاق بوده و اون رو اون سریر ننشسته داشتم خودمو به در و دیوار می کوبیدم اصلااااا Goosebumpssssssssssss
بعله. من از اولم این دوتا رو شیپ میکردم فایت می.
اخر کتاب سه که غلاده رو دور گردن دورین بستن داشتم گریه می کردم. چرا این همه با این بچه بدرفتاری میشه اخه.